
از وقتی نشستم و از عشق حرف زدم. شعر گفتم و داستان سرودم. از همان موقع که به بهانه تو در من جنگلی از عشق پدیدار گشت و آب به آبشارها پیوست و قطرات به دریا پیوستند و شن در طلب رقص بر پیکر تو در من شروع به لولیدن کرد.
دانستم متهم ردیف اول جنایت بسیاری ام. شریک در به قتل رساندنت، آواره و انفال های زیادی که با من انجام پذیرفت.
قاصب قصاب خانه ای هستم که قصابش را نمیشناسم و با این حال به کشتارت هروز با خنجری به بزرگی تاریخ با دستانی خونی و پیش بند چرمی از جنس کفن های که پاره کردم مشغولم.
خود نداسته با هر بوسه که در افکارم بر لبانت زدم و یا تمام آغوشی های که در انزوایم با تو تجسم کردم خنجری بر کودکی خردسال فرود آوردم.
موسی ای بودم که در پی عشقم به خضر، بچه های زیادی را کشت و مردمان بسیاری را برای اجابت تو؛ در کشتی های که فاتحشان بودم غرقاند.
من شریک جرم سکوتم؛ بزرگ ترین گناه و تنها علت معلول، برای چرای خونین بودن تنها لباسی که همیشه به تن دارم.
ساکو شجاعی
99.5.26
نوشته شده توسط Sako Shojaie در یک شنبه 26 مرداد 1399برچسب:عشق,مرگ,قتل,جنایت,وطن, |

اما در کجای این اذهان در بند عقده های جنسی و دل های حریص می شود؛ نهالی از آنچه بر گذشته گان دیروز رخ داده است را به جهت جلوگیری از معلول علیت های یک ملت که دست به خون بسیاری آلوده کرده است کاشت؟
...
ادامه مطلب »
نوشته شده توسط Sako Shojaie در پنج شنبه 2 مرداد 1399برچسب:خیر,گدا,وطن,عقده,تاریخ,سیاست,قدرت,تملک,ثروت, |
و درد، حس نام آشنای یک ملت که در هم آغوشی با بیگانه گی، هربار پس از اشک به سراغش مردمانم میرود و سنگ های بی ارزش افتاده برخاک را تبدیل به سنگ قبرهای مقدس میگرداند و چون خاک که به رنگ سرخی خون درآمده، به رنگ آبی آسمان در میآید و درهوا رو به سوی بلندی می ایستد. و نوید پوچی زندگی و بهای خاک را میدهد.
سنگ قبر های مزین به رنگ آبی آسمان در هرکجا که بر زمین ایستاده اند؛ نشان از وطنی دارند که مردمانش برای آن جان میدهند و در هر گوشه ای از آن آسوده با زخم ترکش و گلوله آسوده آرامیده اند. خوابی که نشان از وطنی دارد و آرمانی های که برای آن جان ها از پی اش جان میدهند، تا دیگران بر بهای آن قیمتی بگذارند و به قیمتی کمتر از جان یک انسان آن را معامله کنند و سود ببرند و از سود خویش راضی و خوشنود دست به سیبیل بکشند و فردا با افتخار اعلام کنند بیش از همه هستند آن چیزی که هیچ گاه نبودند.
ساکو شجاعی
نوشته شده توسط Sako Shojaie در جمعه 13 مهر 1397برچسب:درد,قبر,شهید,وطن,خاک,کوه,کوردستان,کردستان,ایران, |

به مانند بیوه ای که در روستای کوچکی از خانه خود به در آورده شد و همان ها که فعل بر هرزگی اش گذاشتند لباسانش را دریدند و در آتش ساختی خود سوزاندند آن جوهره ناپاک و سپس همه روستایان محکوم به حسرت ابدی یک بار هم آغوشی دیگر با او شدند.
...
ادامه مطلب »
نوشته شده توسط Sako Shojaie در جمعه 6 مهر 1397برچسب:هرزگی,فاحشه,آزادی,خون,وطن,سرزمین,اجساد,تابو,دیوار,بیوه,پیشمرگ,روشنفکر,گوسفند,مردم, |