ON MY OWN

و به نام گناه که ثابت میکند تو آدمی و او خدا

حیوان ناطق

در حقیقت مردانگی مرد و زنانگی زن هردو به هم تنیده شده اند و رهای هیچ کدام از آن ها به تنهای کافی نیست. و شاید زن وقتی از این قفس طلای رها شود که مرد نیز همسو با آن از این تعاریفی که جامعه به آن ها خورانده است رهای یایند.

...


ادامه مطلب »

برای دنیا ویسی و همه خردسالانی که به صف در انتظار تعرض اند...

 

اگر همیشه دلیلی برای خندیدن وجود دارد؛ هزاران دلیل نیز برای گریستن وجود دارند و بگذار، هرکدام از اشک هایم چون سیلی عظیم فرو افتد بر این خاک تشنه به جانمان، تا بلکه با غرق شدن در آن، دوباره متولد شوم و اینبار در این شب های سرد پاییزی، در این سکوت و تاریکی، بشنوم صدای زجه  و ناله های دختر خردسالی را که در آتش زبح سرش از دست داد؛ همه آن چیزی که گوسفندها آن را بکارت مینامند و مقصر تنها دیوار پیر فرسوده ی مدرسه ای بود که قرار بود در آن، همانی شویم که هستیم ولی غافل از آن که، آنی شدیم که هیچ گاه نبودیم. و در این بین آنچه که بیش از همه تنم را در این آتش جهنم میسوزاند سکوت احشامیست که دیگر حتی بع بع هم نمیکنند.


واقعیت توهم مطلقی است که ما را با آن فریب داده اند

اما گوی دست نوشته امروز من فرق دارد بسیار با آنچه تا کنون بوده است. آری از بالا به پایین به من امر شده تا از چیزی بنویسم که هنوز بسیاری در تعریف اولیه آن مانده اند؛ از عشق و دلبستگی و یا شاید بهتر است گفت: دوست داشتن و البته نه به یک یا چندین جنس مخالف بلکه از مجموعه از آنچه در پیرامون ما میگذرد و چرای چیزی را که بسیاری جرعت به فکر کردنش را ندارند.

...


ادامه مطلب »

و درد

و درد، حس نام آشنای یک ملت که در هم آغوشی با بیگانه گی، هربار پس از اشک به سراغش مردمانم میرود و سنگ های بی ارزش افتاده برخاک را تبدیل به سنگ قبرهای مقدس میگرداند و چون خاک که به رنگ سرخی خون درآمده، به رنگ آبی آسمان در میآید و درهوا رو به سوی بلندی می ایستد. و نوید پوچی زندگی و بهای خاک را میدهد.

سنگ قبر های مزین به رنگ آبی آسمان در هرکجا که بر زمین ایستاده اند؛ نشان از وطنی دارند که مردمانش برای آن جان میدهند و در هر گوشه ای از آن آسوده با زخم ترکش و گلوله آسوده آرامیده اند. خوابی که نشان از وطنی دارد و آرمانی های که برای آن جان ها از پی اش جان میدهند، تا دیگران بر بهای آن قیمتی بگذارند و به قیمتی کمتر از جان یک انسان آن را معامله کنند و سود ببرند و از سود خویش راضی و خوشنود دست به سیبیل بکشند و فردا با افتخار اعلام کنند بیش از همه هستند آن چیزی که هیچ گاه نبودند.  

 ساکو شجاعی


سرهای مقدس

 آری سرورم همه ما

سرهای متحرکی هستیم که مقرر است

روزی بر پایه منبرت بریده شویم

...


ادامه مطلب »

فاحشه ها، پیشمرگان آزادی

به مانند بیوه ای که در روستای کوچکی از خانه خود به در آورده شد و همان ها که فعل بر هرزگی اش گذاشتند لباسانش را دریدند و در آتش ساختی خود سوزاندند آن جوهره ناپاک و سپس همه روستایان محکوم به حسرت ابدی یک بار هم آغوشی دیگر با او شدند.

...


ادامه مطلب »

چەند هۆنڕاوە له مامۆستا شەپۆل ئاتەش پووش


ادامه مطلب »

All About Me :)

خان و خادم دیدم و مخلوق خالق ندیدم.
خاتون و خواجه دیدم و خالق مخلوق ندیدم.
اما هرچه را که ندیدم در چشمان کور عالم دیدم.
......................................
بر احساس ضرب خورده ام و سوار بر جسم باکره ام
میتازم از این قیل و قال تنهایی به سوی بیابانی نمادین
که هرچند دخترانش از خاک اند و خار اما می ارزند به صد گلبرگ و رنگ دختران خزان
-Sako-

Join Us

Join us in YouTube Join us in Telegram

documentary

    مستند سرای هیمن


    مستند سرگذشت محمد اوراز