بادبادک
سوار بر تخت خواب سفید پوش کلک مانندم بر روی اقیانوس بی کران هستی رها از هر راهی به سوی باد میروم.
هر روزم را با نوای باد و لمس خورشید و شب را زیر سایه تاریک آن، در این همه انزوای زیبا به سر میبرم.
در این بین جلوه ای ویژه از رقص ستاره گانی که هر شب به بزم و رزم مشغول اند سرگرمم خواهند کرد.
در این آبادی که همش به وسعت یک من است. بروی این آب های پر از شکارچی در هم آغوشی با خود هوس را هر بار سر میبرم و عشق را به دار می اندازم و هر چه هست را هر روز به فراموشی خواهم سپرد و شب هنگام در خواب بعد از دیدن عشق بازی ستاره ها دوباره به یاد خواهم آورد.
این همه جهان بزرگی است که در آنم و از درکش نیز عاجز.
ساکو شجاعی
٩٩.٨.٢
نظرات شما عزیزان: