عشق
از وقتی نشستم و از عشق حرف زدم. شعر گفتم و داستان سرودم. از همان موقع که به بهانه تو در من جنگلی از عشق پدیدار گشت و آب به آبشارها پیوست و قطرات به دریا پیوستند و شن در طلب رقص بر پیکر تو در من شروع به لولیدن کرد.
دانستم متهم ردیف اول جنایت بسیاری ام. شریک در به قتل رساندنت، آواره و انفال های زیادی که با من انجام پذیرفت.
قاصب قصاب خانه ای هستم که قصابش را نمیشناسم و با این حال به کشتارت هروز با خنجری به بزرگی تاریخ با دستانی خونی و پیش بند چرمی از جنس کفن های که پاره کردم مشغولم.
خود نداسته با هر بوسه که در افکارم بر لبانت زدم و یا تمام آغوشی های که در انزوایم با تو تجسم کردم خنجری بر کودکی خردسال فرود آوردم.
موسی ای بودم که در پی عشقم به خضر، بچه های زیادی را کشت و مردمان بسیاری را برای اجابت تو؛ در کشتی های که فاتحشان بودم غرقاند.
من شریک جرم سکوتم؛ بزرگ ترین گناه و تنها علت معلول، برای چرای خونین بودن تنها لباسی که همیشه به تن دارم.
ساکو شجاعی
99.5.26