و زمانی که از آب صعود می کنید
انعکاس زیبای ماه بروی برف تازه باریده شده همه دره را روشن کرده بود و در آن تاریکی براستی که چه پارادوکس نامنظم اما زیبای از رنگ سفید دانه های کوچک برف و سیاهی سنگ های بزرگ سر بیرون زده از یخ تشکیل شده بود.
...
انعکاس زیبای ماه بروی برف تازه باریده شده همه دره را روشن کرده بود و در آن تاریکی براستی که چه پارادوکس نامنظم اما زیبای از رنگ سفید دانه های کوچک برف و سیاهی سنگ های بزرگ سر بیرون زده از یخ تشکیل شده بود.
...
و در آخر چنان عاشق پیشه، دیوانه وار برفها را از خود جارو میکنند و تو را به درون خود میکشاند تا با خاموش کردن زندگیت چراغ بزرگ هستی را پر سوزتر نشان دهد.
...
وقتی بروی یال در حال حرکت بودیم متوجه شدم کاملا به صورت اتفاقی و البته برای اولین بار کارزان راه را گم کرده است و ما در جهت اشتباه قدم برمیداریم. آخر کانی شێخان را در پشت سر رد کرده و حال در راه رسیدن به سی کانیان بودیم و اثری از آن نبود.
...
شاید آنان کوه را همانند پیرمردی زیبا و مشهور میدیدند که جز به خود به غیر از هیچ کس فکر نمیکند و برایش هم مهم نیست بقیه چه میکند ولی بازم حاضر است به تو یاد بدهد زندگی ارزشش را ندارد.
...