عشق بازی کولیجه ها
برای تو
یعنی در حضورت
این بار
منی می آید که نمیشناسم
ولی تو او را دوست داری
پس تنها برای اندی حس تملک به چیزی که به تسخیر درآوردنی نیست
همان خواهم شد
بهر شاید کمی خوشبختی
زائری خواهم شد
که بجای تنی عریان با لباسی گران
به دیدارت خواهد آمد
بجای سری تراشیده
با کلاه گیس و عینک و اتکلن می آید
زبان و کلماتم همانی نخواهی دید که هستند
جملاتی خواهند بود بیگانه از من
و چون سربازانی که در جنگ آرایش میگیرند
من نیز برایت آرایش میشوم
تا زیر این چتر بزرگ دیگری
در برابرت حاضر باشم
اینجا تو ای زیبای من
تن های لخت را
آغوش ها نمیدزدند
اینجا بدن های عریان را باد میبرد و باران میشورد
خورشید میسوزاند و خاک میبلعد
اینجا سرزمینی است
بس دور افتاده در کنج دنیای خاموش
حقایق تن ها، زشت و حقایق لباس ها
دست آویزی برای فریب اند
در اینجا
راستی ها هدف های پلیدی هستند
برای نیرنگ به دیگری
حقایقی که هیچ گاه با دروغ کامل بدست نمی آید
و چیزهای ناتمام همیشه آزار دهنده خواهند بود
تو ای بانو
به درگاهت این بار
برای نماز شکر یا کفر
و طواف آن تن ظریف یا لعن آن
با جسمی برهنه نخواهم آمد
با لباسانی اینبار خواهی دید من را
که بی آن چون ملانصرالدین، ارزش به تعارف طعام هم ندارم
و تنها افسوس که با این رداها
هیچ گاه تنت را در آغوش نمیگیرم
و آنچه تنها به آغوش کشیده خواهد شد لباس هایند
رابطه ای داغ با بوی پارچه های دست دوز با مارک های گران
گرچه هیچ گاه نمیشود به تن دریا لباسی پوشاند
اما دیگر ماهی ها برای شنا به دریا نمی روند
آنان به دامان دریا برای پناه بردن به کولیجه ها می روند
تا در این جهان بلاشوب
هر کدام تابلوهای بزرگ نئون داری شوند
برای جلب توجه به چیزی که همه مغازه ها دارند
ساکو شجاعی
99/1/17