ارابه خدایان
تازیانه های هوس برروی بدن های مهرموم شده بدست جلادان عقل و رای، ارابه ی دیکتاتور ها را میراند و چهار نعل به مامنی میرود که برای آنان چیزی جز درد تن و تاریکی قبری خاموش نیست.
اسارت ذهن در رویای این برهنگی زیبا، حال با مخدوش ساختن یا محدود کرد آن و یا لبزیر و غرق ساختن هوش در آن، زیباترین و در همان حال بی رحمانه ترین بردگی هاست. و خدا چه بی باک از سکوت ابدی خود، مینگرد به بشر که چگونه میتازد از هوسی سرگوب شده به نام عشقی لجن آلود.
و میبیند کودتای مخلوق بر خالقش در نهایت مقصد ارابه های که سر از اعماق دره ها در خواهند آورد.
و گرچه پیدا نمیکند ابلیس این جن دیوانه زنده به گور شده به زیر چرخ های ارابه داران اما تقصیر ها را گردن او می اندازد.
و در چنین توهم زیبایی تا به ابد من در حسرت تو اما استغفرالله گویان و تو در پی من با چادری سفید خواهی دوی و خواهم دوید مقصدی که با گام هایمان از آن دورتر میشویم و یا چون دوئلی سقیف هردو به دست هم کشته خواهیم شد.
و البته چون هنوز نمیدانم با چه و چطور باید سفر کرد و با کدام گوش بدید و با کدامین چشم شنید محکوم به حمل بی خود آلتی از برای هیچ و شایدم چیزکی کوچک از همه آنچه که برای ما است شویم
نظرات شما عزیزان: